۱۰.

ساخت وبلاگ
دیروز صبح ساعتای۸_۸/۵ مجتبی منو رسوند خونه مادرش. بالاخره باید میرفتم چون خیلی اصرار كرده بود.اونجاكه رفتم مادرشوهرم زنگ زد خواهرشوهرمم اومد. خواهرشوهر دیگمم از مدرسه اومد. بعدشم جاریهامو زنگ زد اونام اومدن. خلاصه خوب شلوغ پلوغ شد و تا شب باهم حرف زدیم. ی كم از چایی های سیب و به و لیمویی كه خودم درست كرده بودم برای مادرشوهرم بردم و براشون دم كردم. خیلی خوشش اومده بود و میگفت خیلی خوش طعمه. اگه بازم درست كردی برای ماهم درست كن. گفتم چشم. از لیموهای خشك شده توی چایی هم خیلی تعریف كرد. :)  مجتبی هم خیلی دوست داره این چایی رو. هرشب كه میاد خونه بهش میگم چای سیاه دم كن یا سیب؟ میگه سیییییییب!! :))

»» به پیشنهاد یك دوست كتاب "معجزه سپاسگزاری" رو دانلود كردم و امروز شروعش میكنم بخونم. خیلی برای خوندنش شوق و ذوق دارم.

»» موندم نوبت دكترو چیكار كنم !! هنوز به مجتبی نگفتم:|

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت: 2:21