٢٩٠.

ساخت وبلاگ

اواسط بهمن تولد بابای بچه ها بود. کیک کاکائویی خامه ای درست کردم که انصافا خوشمزه شده بود. غذا هم بابای بچه ها سر راهش نون ساندویچی خرید و ساندویچ مرغ و قارچ درست کردم.

خداروشکر تونستم هفت روز دیگه از روزه های قرضی مو بگیرم، هشت روز دیگه هم دوست دارم قبل از شروع ماه رمضون بگیرم، تا بشه سی روز که روزه گرفته باشم. خداروشکر که از صد و ده روز روزه قرضی، میرسم به پنجاه روز :|

بچه ها رو بردم بهداشت و قد و وزن شدن، کوچیکه یک کیلو کم کرده بود، تصمیم گرفتم یه ماه خیلی اساسی به تغذیه شون برسم، تا اون یه کیلو جبران بشه. هر روز علاوه بر شربت تقویتی، غذاها و میان وعده های مقوی براشون درست میکنم.

خیاطی رو دوست دارم، بهم آرامش میده... حیف که امکاناتم تقریبا صفره ولی باعث نشده ازش دست بکشم. توی این مدت، یه لباس برای مادرم، یه تاپ مشکی برای خودم و یه پیرهن عروسکی برای دختر خواهرم دوختم، تمام دقایقی که داشتم این پیرهن کوچولو رو میدوختم، با خودم میگفتم کاش منم یه دختر داشتم تا هر روز براش یه لباس خوشکل میدوختم...

حقیقتش کتابی در دسترسم نبود تا بخونمش، قرآن رو انتخاب کردم... از اول شروع کردم به خوندنش، الان جز پنجمم :) بهم آرامش میده...

امروز با بچه ها رفتم خرید برای خونه، خیار برای خیارشور هم خریدم. اومدم خونه، خیارشور انداختم:) بابای بچه ها ترشی دوست نداره ولی عاشق خیارشوره...

»» ده روز دیگه سالگرد ازدواجمونه...

»» اینا بخشی از زندگیمه... تا حالا نتونستم از نیمه ی دیگه زندگیم بنویسم...!!

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 17:11