٢٨٨.

ساخت وبلاگ

اسفند 91 بود که بعد یه مدت طولانی برگشتم ایران، حال روحیم خوب نبود و هیچ دوستی نداشتم... اینطور شد که اینجا رو ساختمو شد رفیق تنهایی هام.... کم کم از اردواجم نوشتم... حس و حال خراب اون روزام...توی آزمون بورسیه دانشگاه قبول شدم و چند ماه بعدش دانشگاهم شروع شد... دوران پر فراز و نشیب دانشگاه رو نوشتم... اینکه با سختی هر پروژه چقد بزرگ شدم و رشد کردم... شب پر ماجرای عروسیمون... مشکلات بعد ازدواج!...تحمل ها و سکوت هام... تحویل پایان نامه و سختیای فراوانش... و بعدم که مشکلات بچه دار نشدنمون...چند سال منتظر بودنو مادر نشدنم:( و بعد... معجزه مادر شدنم :) ذوق و شوقم برای دیدن پسرم.... اومدن کرونا و استرسای فراوان قبل به دنیا اومدن پسرم ... عاشقونه هام با پسرم...چهاردست و پا رفتنش، راه رفتنش، بزرگ شدنش... و بعد چند ماه، دوباره مادر شدنم....اسباب کشی تنهایی به خونه ی‌‌ جدید با وجود یه پسر زیر یک و نیم سالو ماهِ هفت بارداری :| ... به دنیا اومدن پسر دومی و دوباره عاشقِ خدا شدنم... سختیای بچه داری و صبور نبودنم... مریضی و بستری شدن بچه هام توی بیمارستان.... مثل شمع آب شدن بچه هام.... بدترین روزای زندگیم که هیچی ازش ننوشتم اینجا... ولی عجیب بزرگم کرد اون روزا... و بعدش اومدن روزای تلخ تر زندگیم که خیلی خیلی طولانی بود... هضمش سنگین بود... هیچ کس نفهمید... هیچ کس حتی مادرم :) نخواستم غصه بخوره...حتی اینجا ننوشتم... نتیجه ی سکوت و تحملم شد صبور شدنم...انقد که نه از ناراحتی ها تلخ میشم، نه به خوشحالی ها دل میبندم چون میدونم بالاخره میگذره و زندگی ادامه داره...

توی این ده سال و اندی گاهی مدام نوشتم، گاهی ننوشتم تا شرایطم بهتر بشه و با حال خوب دوباره بنویسم... ولی آدرسم همین بوده که هست... نتونستم تغییرش بدم... نتونستم حذفش کنم... حتی نتونستم پست هامو حذف کنم.... الانم نتونستم...نمیتونم!

اگه بنویسم بازم همینجا مینویسم، نمیتونم جای دیگه بنویسم... به کمی تنهایی نیاز دارم... امیدوارم بتونم ازین مرحله هم به سلامت بگذرم... دوست داشتم بیام اینجا از خیاطی هام بگم... از بزرگ شدن بچه ها و شاید دوباره مادر شدنم :)

»» امیدوارم دوباره ب این جای دنج برگردم...

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 16 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 16:37