١٣٧.

ساخت وبلاگ

دیشب خیلی دلتنگ حرم بودم. سر سفره شام بودیم ک حرم امام رضا رو از تلویزیون دیدم...ناخوداگاه گریه م گرفت. مجتبی گفت اگه زنده بودم فردا میبرمتون حرم. امروز ظهر ک از سر کارش اومد گفت حاضر شو بریم حرم، منم خوشحال، مهدی رو آماده کردم و رفتیم حرم امام رضا. دو رکعت نماز زیارت خوندیم و به آقا سلام دادیم و آب سقاخونه خوردیم و برگشتیم خونه مون. با اینکه بخاطر مهدی زیاد نموندیم و سریع برگشتیم، بازم سبک شدم و برای هرکی که توی ذهنم بود دعا کردم...

»» امروز صبح من و مجتبی دیرتر از خواب بیدار شدیم و مهدی طبق معمول ساعت 8بیدار شده بود. بیدار ک شدم دیدم رنگ شلوارش سفید شده بعضی قسمت هاش... دستاش هم بوی وایتکس میداد! مثل اینکه ما خواب بودیم مهدی رفته بوده اسپره آب و وایتکس رو ک برای ضدعفونی ترکیب کرده بودم، برداشته بوده و ب دستاش و لباساش زده بوده :) مونده بودم غصه بخورم یا بخندم:) همون لحظه رفتیم دستاشو شستیم و براش صدقه انداختیم ک خدای نکرده طوریش نشه.

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 2:11