١۴٠.

ساخت وبلاگ

دیروز مهمونی عروس یعنی جاریم بود و ما میزبان بودیم:) چون توی این خونه مون، بیشتر حالت اسباب کشی داریم و وسایلمون جمع و جوره، و ظرف و ظروف برای 12 نفر مهمون، بیشتر نداریم مجبور شدیم توی رستوران دعوت کنیم. واقعا ب صرفه تر بود برامون، ناهار خوردیم و هر کی رفت خونه خودش. اگه توی خونه می‌گرفتیم، باید برای چندین نوع غذا و میوه و تخمه و... هزینه میکردیم. بماند که چقدر خسته میشدم:|

دیروز پنجمین سالگرد ازدواجمون هم بود. 5سال گذشت، و از زمان محرم شدنمون 7 و نیم سال میگذره. خیلی زود گذشت واقعا. دیشب قبل اومدن مجتبی یه لباس قشنگ پولک طلایی مشکی پوشیدم و موهامو شونه زدم و ترگل ورگل شدم. مجتبی ک اومد تعجب کرد، آخه از روزی ک مهدی دنیا اومده زیاد به خودم نمیرسم، یعنی وقتش رو ندارم. خلاصه خیلی خوشحال بود و تبریک گفت و دو جعبه هم شیرینی خریده بود. منم ک عاشق شیرینی م. بعد شام ازش پرسیدم هزینه این دو جعبه شیرینی چند شده؟ گفت 100 و خرده ای.  تعجب کردم ک چرا انقد گرون! دیگه شروع کردم ب غر زدن ک چرا 100تومن رو شیرینی دادی توی این اوضاع؟ یه جعبه کافی بود. خلاصه داشت دعوامون میشد که بحث رو ادامه ندادیم. ولی در کل شب خیلی خوبی بود . 

نمیدونم مجتبی کی دست از این کاراش برمی‌داره؟ مجتبی همیشه بهترین ها رو می‌خره. بهترین میوه، بهترین شکلات، بهترین حبوبات، بهترین گوشت و مرغ و... میوه هایی ک برامون می‌خره، شاید بقیه برای مهمونی هاشون بخرن یا حتی برای مهمونشون هم نخرن و یه میوه معمولی بخرن، ولی مجتبی همیشه بهترین، سالم ترین و خوشمزه ترین میوه ها  رو می‌خره برامون، با خودم میگم میوه برای بدن مفیده، شیرینی چی؟ چرا باید بهترین و تازه ترین شیرینی رو بخوریم... که چند سال بعد قند بگیریم؟! خلاصه با خودم درگیرم از دیشب:|

»» خدارو شکر میکنم که دستمون ب دهنمون میرسه و حداقل از پس شکممون برمیاییم. ولی کاش یک ذره مدیریت داشت مجتبی، چند ماهه یه روسری میخوام بخرم برا خودم، میگم الان وقتش نیست باشه هر وقت دستمون باز بود، ولی وقتی میبینم مجتبی برای شکمش چقدر راحت خرج میکنه، دلم برای دلسوزی های خودم میسوزه....

»» هفته پیش یه کار خوب پیدا کرده بودم که دورکاری بود، ولی مجتبی موافقت نکرد :(

»»  این روزا توی خونه درگیر بافتنی و درست کردن گُل سر و این چیزام. ایده های خوبی توی ذهنم هست ک امیدوارم عملی بشه. 

»» ای خدای مهربون اگه صلاح میدونی، کاری کن ک زودتر از این خونه بریم خونه ی خودمون. با اینکه میدونم چقدر اسباب کشی دو بار در سال سخته، اونم با بچه کوچیک ولی بازم دوست دارم هرچه زودتر بریم خونه خودمون. شکرت ای خدا... شکر... 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 16 فروردين 1400 ساعت: 2:11