١٣۵.

ساخت وبلاگ

هفته پیش، یه روز ظهر که مهدی رو خوابوندم دست به کار شدم و موهامو کوتاه کردم (همیشه خودم موهامو کوتاه میکنم).

دو سه روز پیش جهاز های جاری کوچیکم رو آوردن خونه ش، طبقه بالای مادرشوهرم زندگی میکنه ازین به بعد. وقتی رفتیم خونه مادرشوهرم، یکی از خواهرای شوهرم گفت موهاشو کوتاه کنم، منم همونجا موهاشو قیچی زدم.

دیروز رفتم خونه مامانم، تا خواهرم و بچه هاشو ببینم. تازه دو سه روزی میشه اومده ایران. مادربزرگمم اونجا بود. موهای پسر خواهرم که تقریبا دو سالشه خیلی خیلی بلند شده بود، مثل دختر بچه ها:) خواهرم گفت باید ببردش آرایشگاه مردونه تا با ترفند موهاشو کوتاه کنن، اینطوری نمیذاره و تکون میخوره. گفتم بسپرش به من. موقعی که خواهرم و پسرش خواب بودن، رفتم قيچي رو آوردم و موهای پسرش رو مردونه قیچی زدم. آخرای کار پسرش بیدار شد، خواهرمم بیدار شد، وقتی موهاشو دید، انقد تعجب کرده بود ک حد نداشت آخه پسرش خیلی تغییر کرده بود:))

بعد از اون مادربزرگم گفت :خیلی خوب کوتاه کردی انگار بردنش آرایشگاه، بی زحمت موهای منم کوتاه کن:| رفتم آرایشگاه ولی موهامو کوتاه و بلند قیچی زده:| خلاصه که موهای مادربزرگمم هم اندازه قیچی زدم و کلی دعام کرد:)) 

»» دست به قیچی م خیلی خوبه. هم کوتاهی مو، هم خیاطی و برش پارچه:) 

»» هفته آینده عروسی برادر شوهرمه، یه مهمونی ساده توی یه رستوران میگیرن و میرن سر خونه زندگیشون. 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 18 دی 1399 ساعت: 0:35