١٠۶.

ساخت وبلاگ

چند وقت بود نرفته بودم حرم. هر بار خواستم برم مجتبی گفت هوا سرده، نرو. شب تولدم رفتیم یه رستوران ارزون قیمت و غذا خوردیم بعدشم رفتیم حرم امام رضا. جای ضریح دیدم خیلی شلوغ نیست... اشکم اومد و به امام رضا گفتم کمکم کن دستم به ضریح برسه. یه خانمه فهمید حامله م، بهم گفت خوب نیست برات اومدی جای ضریح، گفت حتما شهرستانی هستی؟ گفتم نه مال مشهدم ولی چند ماهه دستم به ضریح نرسیده. خلاصه خدا خیرش بده خیلی کمکم کرد تا دستم به ضریح رسید...هم این خانم، هم خادم نزدیک ضریح... انقد دلم برای امام رضا تنگ شده بود که فقط بخاطر دلتنگی گریه میکردم نه هیچ حاجتی.... البته بعدش برای همه حاجت مندا دعا کردم.

»» به مجتبی گفتم این بهترین کادوی تولدم بود که میتونستم بگیرم:)) 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 97 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 6:52