١٠٧.

ساخت وبلاگ

چهار روزه که مجتبی بیکار شده و خیلی اذیت میشه وقتی میبینه دیگه مغازه ای نیست که بره سرکار... دو سه روز پیش همه خرت و پرتای داخل مغازه رو آورد و کلید مغازه رو تحویل صاحبش داد.... یه عالمه جنس فروخته نشده هم مونده بود که آورد خونه و با هم تفکیک کردیم و دوباره بسته بندی کردیم و من تعداد و قیمت هر نوع شلوار رو لیست میکردم. مجتبی آدمی نیست که توی خونه بشینه، خیلی خیلی کلافه ست و مدام حساب کتاب میکنه و با خودش یا با من حرف میزنه. اگه حداقل خیالمون از خونه مون جمع میشد خوب بود ولی اونم بلاتکلیفه. تقریبا دو ماه قبل به صاحب خونه زنگ زدیم که بیا خونه رو تمدید کنیم، گفته احتمالا خودش میخواد بیاد بشینه و تا الان که نزدیک تاریخ قولنامه ست بهمون خبر نداده که تکلیف چیه. خلاصه دو مساله مهم شغل و خونه پیش رو داریم.

چند روز پیش که رفتم بهداشت فهمیدم وزنم و فشارم زیادی بالا رفته... باید کنترل کنم و کمتر بخورم حیف که واقعا گشنمه و نمی تونم نخورم.

»»بر خلاف همه هم سنای خودم توی فامیل که شرایط منو دارن، توی این چند ماه هیچ لباس و پالتو و شلواری برای خودم نخریده بودم و شرایط اقتصادی مجتبی رو درک کردم ولی خدایی دیگه نمیشد و دیروز یه لباس توی خونه خریدم که شد 35 تومن، دیدم هم ارزونه و هم گشاد. مانتو و جاکتم که تنم نمیشه و مجبورم دکمه هاشو باز بذارم ولی خدا مادرمو خیر بده، گفت یکی از  مانتو و جاکتاشو میده من بپوشم.

»» خدایا شکرت... 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 95 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 6:52