١١٠.

ساخت وبلاگ

هفته پیش دو سه تا مرکز خرید رو از پا درآوردم تا تونستم یه مانتوی بافت خیلی قشنگ و قیمت مناسب و جنس خوب برا خودم بخرم.  یه پیرهنم دادم خیاط برام بدوزه با پارچه مخمل زرشکی رنگ، دیروز تحویل گرفتم و خداروشکر خیلی توی تنم خوب میگه. برای مهمونی دوختم. 

با اینکه هنوز تکلیف خونه مون مشخص نیست ولی من تقریبا همه کارامو انجام دادم. پرده های پذیرایی و اتاق خواب رو باز کردم و با کمک مامانم شستم، نصبش هم با خودم بود، با اینکه مامانم خیلی تاکید کرده بود که من از چهارپایه بالا نرم و پرده ها رو نزنم ولی اینکارو کردم، چون مجتبی بلد نیست نصب کنه و من روی پرده خیلی حساسم. به کمک همسایه ها و مامانم جای تخت خواب و دراور رو هم عوض کردم و اتاق خوابمون خیلی تغییر کرد. خلاصه کاری ندارم جز دادن فرشهامون به قالیشویی که معلوم نیست مجتبی موافقت کنه یا نه. 

امروز تولد مجتبی بود، صبح که بیدار شدیم صبحانه بخوریم، صورتشو بوسیدمو گفتم تولدت مبارک... امروز تولدته :)) همین...

امروز تولد دختر همسایه هم بود. صبح رفتم براش روسری خریدم و همونو کادو کردم دادم بهش. مراسم گرفته بودن براش، منم همون پیرهن مخمل زرشکی رو پوشیدم با یه آرایش خیلی خیلی کم که مثل همیشه همسایه ها تعریف کردن از سادگی و زیبایی ظاهرم. دیرتر از همه رفتم و زودتر از همه برگشتم خونه م و غذای مورد علاقه ی مجتبی رو درست کردم. باقالی پلو:)) شب که مجتبی اومد یه جعبه کیک خامه ای خریده بود که سریع رفتم سمتش و چند تا خوردم ازش. میدونه نباید ازین چیزا بخورم، بازم می‌خره برام :)) 

وزنم زیاد شده و توی بلند شدن از زمین خیلی اذیتم. زانوهامم که از خیلی وقته درد میکنه ب خاطر فشار وزنم. خلاصه خدا بخیر کنه این یکی دو ماه آخر رو. هر بار میرم دکتر کلی اخم و تخم میکنه که وزنتو کنترل کن ولی نمیدونم چرا نمیشه. 

»» ان شاء الله بزودی عکس از خونه مون میذارم، عکس از ساده بودن خونه زندگیمون:))  ولی توی پست رمز دار... 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 96 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 6:52