١١٢.

ساخت وبلاگ

چند روزه که خونه مو ندیدم و خونه مامانم هستم. مجتبی چند روز پیش حالش بد بود و رفت دکتر. از راه دکتر که اومد خونه، شام خوردیم و گفت سریع حاضر شو ببرمت خونه ی مامانت. گفت دکتر گفته زنت حامله ست، باید ازت دور باشه. شاید این بیماری جدید باشه، اگه تو از من بگیری، بچه مونم خدایی نکرده کاری میشه.

خلاصه خونه مامانمم و دلم خونه. مجتبی طبقه بالای خونه مامانشه. دلم خیلی گرفته. دلم براش تنگ شده. هر چی بهش میگم بیا دنبالم بریم خونه مون، هر کار بشیم با هم میشیم. میگه نه صبر کن ببینیم چیکار میشه. سرماخوردگیه یا کرونا :((

دلم میخواد بشینم گریه کنم. حیف که خونه مامانمم و نمیشه...

»» تقریبا یک ماه دیگه اگه خدا بخواد محمدحسن دنیا میاد و من شدیدا استرس دارم. 

»» ببخشید اگر جواب کامنت ها رو خیلی وقته ندادم، گرفتار بودم، حالا هم که اینطوری شده و غمگینم. 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 90 تاريخ : شنبه 17 اسفند 1398 ساعت: 6:52