١٠٠.

ساخت وبلاگ

دلم برای خونه ی خودم تنگ شده. چند روزه همش خونه مامان هستم. دیروز رفتم زیپ کاپشنی خریدم، اومدم خونه مامانم و جلوی چادر عربی مامان رو زیپ دوختم که راحت تر باشه و اتو زدم براش. چند تا کار خیاطی خرده کاریه دیگه هم بود که انجام دادم، بعدشم چمدون مامان و بابا رو بستم و از زیر قرآن ردشون کردم. این چندمین سفری هست که با هم میرن کربلا. منم که طبق معمول لیاقت زیارت حرم امام حسین رو نداشتم و جا موندم. دیشب مجتبی اومد خونه مامانم و باهم غذا خوردیم. بعد غذا رفت خونه خودمون بخوابه... منو داداشمم همینجا خوابیدیم. تا مامان بابا برگردن، من باید خونه مامانم بمونم، بخاطر داداشم که شبها تنهاست و البته کسی نیست براش غذا درست کنه. 

»» نزدیک صد نفر از فامیلامون امسال رفتن کربلا... خوشبحالشوون... ایشالا همه مسافرا به سلامت برن و به سلامت برگردن.

»» چند روز پیش دورهمی دوستای دانشگاه بود ولی من نتونستم برم... مجتبی دوست نداره برم خونه شون... ولی با اومدن مهمون به خونه مون مخالفت نمیکنه. ایشالا اوضاع آروم بشه یه روز دعوتشون میکنم خونه م:)

»» مادرشوهرم خونه جدید گرفتن ، دو طبقه، یکی برا خودشون یکی برا جاری کوچیکم که تا چند وقت دیگه عروسیشه. یه روز صبح باید برم خونه ش وسیله هاشو کمک کنم جمع و جور کنیم. اثاث کشی سخته اونم برای مادرشوهرم که بنده خدا دست تنهاست... درسته بعضی وقتا به من کم محبتی میکنه ولی بازم مثل مادرم دوستش دارم و دوست دارم کمکش کنم:)) 

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 85 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:51