٢۵۵.

ساخت وبلاگ

بچه ها دارن با سرعت بزرگ میشن، لباسایی ک چند ماه پیش تن مهدی میکردم، الان براش کوچیک شده و تن محمد رضا میکنم. لباسای تو خونگی مهدی خیلی کم شده... باید براش بخرم. البته به جاری بزرگم گفتم که اگه لباسی از پسرش داره که براش کوچیک شده، بده به مهدی توی خونه بپوشه.

همیشه فکرمیکردم فقط دختربچه ها خاله بازی میکنن، ولی الان میبینم مهدی و محمدرضا هم باهم خاله بازی میکنند:) مهدی بابا میشه و محمدرضا پسرش، با هم میرن پارک، مهدی بچه شو میخوابونه، غذا براش درست میکنه و مدام بهش میگه باباجون :) ... این یعنی اینکه تا اینجا من و مجتبی نقش پدر و مادریمون رو خوب ایفا کردیم و من از ته دلم خوشحال میشم:) البته بماند که بعضی وقتها حسابی همدیگرو میزنن و دنبال هم میفتن و سر یه چیز بی ارزش باهم دعوا میکنن...

»» نمیدونم چرا احساس بیهودگی میکنم. بچه ها الان بزرگ شدن و از آب و گل دراومدن. باید به فکر یه برنامه خاص باشم ولی نمیدونم اون برنامه چیه و چطور باید بهش برسم.

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 29 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:19