٢۵٢.

ساخت وبلاگ

امروز بچه ها رو بردم بهداشت. محمدرضا مراقبت داشت. خداروشکر قد و وزنش خیلی خوب بود و تغییر محسوسی داشت، فکر میکنم بخاطر شربت سانستول و بستنی بوده وگرنه غذای زیادی نمیخوره بچه م... همزمان 8تا از دندوناشم دراومد و خیلی اذیت شد. مهدی تقریبا 17 کیلو بود و منم تقریبا 63. میخواست برام ازمایش چکاپ بنویسه که گفتم یک ماهه دیگه بده که محمدرضا رم از شیر بگیرم... به امیدخدا بعدش باید دندون پزشکی هم برم،با اینکه هر شب مسواک میزنم ولی بازم یکی از دندونام کمی درد میکنه.

شش کیلو نعناع خریدم، نیم کیلو نعناع خشک و پودر شده بهم داد. دو کیلو هم سیب شیرین خریدم، ورق ورق و خشکش کردم.... من خیلی خیلی سیب خشک دوست دارم، میترسم بیشترشو خودم بخورم و چیزی ب بچه ها نرسه:) چند کیلو هم خیارشور درست کردم هم برای خودمون هم مادرشوهرم، مجتبی گفت خیلی خوشمزه شده... فردا میخوام برم خونه مادرشوهرم، میبرم براش.

پریروز موهای بچه ها رو ماشین کردم و بردمشون حموم. یه عکس از بچه ها گرفتم و فرستادم برا مجتبی...

خواهرم برام سوغاتی یه پارچه شومیزی آورد، برای خودش هم مثل پارچه من خریده بود، با هم دادیم خیاط تا برامون شومیز بدوزه، یک شکل و یک مدل :) ست شدن با خواهرم رو دوست دارم...

»» خدایا شکرت.... سپردم به خودت، خودت درستش کن.

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 15:35