۱۱.

ساخت وبلاگ
سر شب با یه بغضی زنگ زدم به مجتبی كه اگه میشه زودتر بیا بریم حرم خیلی دلم برا امام رضا تنگ شده.... گفت باشه غذام درست نكن میریم سر راه چیزی میخریم میخوریم. گفتم نمیخواد پولاتو بیخودی خرج كنی. غذا درست كردم كه برای فردا ظهرت هم غذا داشته باشی پولا باشه برا دكتر و دارو. گفت خب. یه كمی از گندم هامونم ریختم تو پلاستیك كه طبق معمول ببریم برا كفترای امام رضا. رسیدیم حرم اول رفتیم سمت كفترای امام و براشون گندم پاشیدیم. بعدشم رفتیم جای ضریح.... با امام رضا درد دل كردم.... گریه كردم.... و البته سبك شدم.... حرم بهترین جای دنیاست برای من. 

»» یا امام رضا خودت طبیبم باش....

۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت: 2:21