۵٠.

موقعی که عقد بودیم مجتبی برام گوشی نخرید چون دستش تنگ بود. بعد از عروسی گوشیم حسابی داغون شد و برای من که رشته م مرتبط با این چیزا بود و شدیدا با گوشی و اینترنت سروکار داشتم بخاطر پایان نامه م، سخت بود. یه گوشی جدید برادرشوهر کوچیکم برا خودش خریده بود و گوشی قبلی شو داده بود به مجتبی. بعد از چند ماه، مجتبی گوشی رو داد به من و گفت تو بیشتر لازم داری. خلاصه همون گوشی دستم بود تا اینکه دیشب مجتبی با داداشم  رفت بازار موبایل و برام یه گوشی خوب خرید. هر چیم بهش گفتم گوشی قبلیم خوبه و نیاز به گوشی جدید ندارم گفت نه، من تو این چند سال گوشی نخریده بودم برات.

»» توی این بیست و چند سال سنم این دومین گوشی هست که برام خریده میشه. اصلا درگیر موبایل و اینترنت نیستم. تنها نرم افزاری که دارم واتس آپه که چون خواهرم ایران زندگی نمیکنه، بعضی وقتا باهاش حرف میزنم. تلگرام هم که .... . اینیستا و وایبر و فیس بوک و... اصلا ندارم. بعضی ها تقریبا هر روز عکس پروفایلشون رو عوض میکنن ولی من سالی یه بار عوض میکنم! حافظه گوشی مم که تقریبا خالیه چون زیاد اهل عکس گرفتن نیستم! نمیدونم چه نیازی بود برام گوشی بخره :)))